ازبیشم رفت ...


دلباخته

روزي که زمانه عشقمو ازم ربود
هيچ نفرتي توي دلم ازش نبود.

ولي هيچ وقت نگفت چرا تنهام گذاشت
يعني بعد اين همه دلبستگي اين سزاي ماست
خدايا ميدونم که اون ديگه منو نميخواد
زود فراموشم کرد و دل به ديگري داد
تو که از اول اميد جديدي ميخواستي
کاش صدام نميزدي ، تا الان دلمو نمي شکستي
منم ازين به بعد فقط با خاطراتت خوشم
ديگه عاشق نميشم ، ميخوام تا اخر عمر تنها باشم
ديگه تواني برام نمونده دل به ديگري بدم
ديگه نميخوام داد بزنم بگم عاشقي رو بلدم
اگه تواني داشتم نميزاشتم تو بري
اغوشمو باز کردم واسه رسيدن به در به دري
ميگن سرنوشت هرچي بخواد همون ميشه
اينم تقدير منه که جدايي اخرشه
همه ميگن نبايد کم بيارم بايد زندگي کنم
ولي از سنگ که نيستم ، اخه منم ادمم
منم دوست دارم يکي دوستم داشته باشه
شب توي اغوش گرمش بخوابم تا فرداشه منم دوست دارم مثه همه با يارم باشم
چرا همه با همن ولي من بايد تنها باشم
خدايا تو که سرنوشت زندگي من و ديدي
چس بگو چرا بي وفايي رو افريدي
شايد اين تقدير منه که همه عبرت بگيرن
منو مثال زدي تا همه زندگي رو ياد بگيرن
دارم مي سوزم ، پر دردم
نميدونم تاوان کدام گناه و دارم ميدم
ديگه نمي تونم بيش از اين طاقت بيارم
حتي توي نفس کشيدن هم دارم کم ميارم
هر وقت چشامو مي بندم تو به ياد من مياي
لعنت به اين روزگار که نگذاشت تو پيش من بياي
نميدونم بدون تو چه جوري زندگي و سر کنم
چه جوري شعر جدايي و بنويسم و ازبر کنم
خدايا خيلي سخته يکي و دوست داشته باشي
ولي تنهات بزاره بره تا اخر عمر تنهاشي
خدايا يا منو بکش به زندگيم پايان بده
يا به قلب پاره پارم جون بده ، توان بده
لعنت به اين روزگار که به من غصه رو هديه داد
ديگه هيچي نمونده ازاون خنده هاي خوشحال و شاد
ديگه به کي دل ببندم به چه کسي اعتماد کنم
تا کي از اين زندگي نکبتي خودم فرار کنم
از وقتي چشم باز کردم سختي کشيدم
زندگي کزدم اما از زندگي هيچي نديدم
يه احساس ديگه اي داشتم از وقتي اون اومد تو زندگيم
گفتم دربه دريم تموم شد ، ما هم مثه همه پريديم
گفتم چه عجب خوشبختي هم در خونه ما در زد
منم مثه بقيه ادم حساب کرد و به ما سر زد
ولي افسوس اين خوشبختي برام دائمي نبود
تا به خودم اومدم ، تنهام گذاشت و رفت خيلي زود
يعني خدايا باور کنم تو هم منو فراموش کردي
چرا بهم نگاه نميکني ، چرا اينقدر باهام سردي
اخه منم مثه همم ، يه بنده از بندگانت الان بهت نياز دارم منو بگيري در پناهت
خدايا همه با دلم بازي کردن و قلبمو بردن به تاراج
تو ديگه بهم پشت نکن ، خيلي دارم بهت احتياج
نميدونم چه جوري بايد از اين بدبختي خلاص بشم
جرأت مردن هم ندارم ، بخوام خودمو بکشم
خدايا حالا که جرأت ندارم ميخوام تو منو بکشي
ميخوام گناهش پاي تو باشه ، ميخوام قاتلم تو باشي
نميخوام همه بگن ضعيف بود و از ناتواني مرد
بزار بگن خدا خودش افريد و خودشم برداشتش برد
شايد وقتي مردم لاأقل بياد سر قبرم يام کنه
اشک بريزه و بفهمه ، دوست داشتنمو باور کنه
باورش بشه ببينه اينقدر دوستش داشتم
ببينه حتي به خاطر اون از جونمم گذشتم
بياد سر قبرم هر هفته گل بياره یه ساعتي پيشم باشه تنهام نزاره
باهام حرف بزنه ، از لحظه هاي دوريش بگه
خاطراتمو ياد کنه و از زندگيش بگه
شايد همه بهم بخندن و بگن چه فايده
ولي همين يه ساعتي پيشم باشه از سرم هم زياده
درسته قسمت نشد توي اين دنيا مال من باشه
اينقدر منتظر ميمونم تا بياد شايد اون دنيا کنار من باشه
عشق من زود بيا من اينجا منتظرم
خدا نگهدارت باشه ، به اميد ديدار گلم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |


Power By: LoxBlog.Com